گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

جان رفت و سر پریدنم نیست هنوز

امید باو رسیدنم نیست هنوز

عمریست ک خورشید پرستم به خیال

یکذره مجال دیدنم نیست هنوز

اهلی شیرازی