گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

کدام شوق به راه دویدن افتاده است

که بی خبر دل ما از تپیدن افتاده است

ز بیزبانی من وحشت نگاه کسی

چو دام دیده به فکر رمیدن افتاده است

چه دیده ها که ز شرم رخ تو آب شده است

[...]

اسیر شهرستانی