گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۸

 

ز خوی سرکشی دل در بر امّید می‌رقصد

که در بزمش دل هر ذره با خورشید می‌رقصد

شراب بی‌محابای عدم کیفیتی دارد

که جام از جوش مستی در کف جمشید می‌رقصد

چنان اجزای هستی در هوای او به رقص آمد

[...]

اسیر شهرستانی