گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۴

 

برون نمی رود از سر هوای روی توام

به روز و شب به دل و جان مقیم کوی توام

همین که روی نمودی به من فغان برخاست

ز بند بندم و در بند بند موی توام

نه یاد می کنی از من نه باز می پرسی

[...]

حکیم نزاری