گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت

مرا گذاشت درین مملکت غریب و برفت

چو گفتمش که نصیبم دگر ز لعل تو نیست

گشود لب به تبسم که یا نصیب و برفت

چو گفتمش که دگر فکر من چه خواهد بود

[...]

محتشم کاشانی