گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

از شهر عدم آمده ام سوی وجود

افتاده غریبم به سرکوی وجود

گفتی که درین کوی چه خواهی جامی

خواهم عدمی که نشنود بوی وجود

جامی