گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸

 

نشاء مخموری ام با مستی مجنون یکی است

صد شرابم هست در ساغر کزان ها خون یکی است

از فسون عافیت بر می فروزم روی زرد

در مزاج من بخار دوزخ و افسون یکی است

بر سر فرهاد کز جام محبت بی خود است

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۵

 

در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی است

بلبل و گل، سرو و قمری، لیلی و مجنون یکی است

پرده بینایی ما نیست تغییر لباس

گردباد و محمل لیلی درین هامون یکی است

نیست میزان تفاوت در میان عارفان

[...]

صائب تبریزی