×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۱
از دل چو دمی غم تو بیرون نرود
از دیده چگونه رود جیحون نرود
کان نمکی و در دل مجروحی
خوناب ز چشم خونفشان چون نرود؟
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی
تو مپندار که مِهر از دلِ محزون نرود
آتشِ عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین مُحَبَّت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این، برود، چون نرود؟
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵
نشود اینکه ز دل اشک جگرگون نرود
طفل آراسته از خانه برون چون نرود
کام دل رم کند اما بطلب رام شود
راه اگر گم شود از بادیه بیرون نرود
رخصت بادیه گردی ز کجا خواهد یافت
[...]
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۹
خونم ز ره نظر به در چون نرود؟
دلتنگ شوم ز دیده گر خون نرود
رحم است بر آن که راه روزن بندد
کز خانهاش آفتاب بیرون نرود