×
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
امشب، مهی از شهر بهامون میرفت
کز رفتن او، ز چشمها خون میرفت
من در غم جان و، هر که را میدیدم
دل دل گویان، ز شهر بیرون میرفت
۲ بیت