گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

هر چند جز فریب و فسونت نیافتم

یکدم ز جان خویش برونت نیافتم

هرجا که هست چون همه نام و نشان توست

در حیرتم ز خویش که چونت نیافتم

برهم زدم بنفشه و سنبل بسی چو باد

[...]

جامی