گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

دل ز غم یک پرده خون شد پرده‌پوشی تا به کی؟

جان ز تن با ناله بیرون شد خموشی تا به کی؟

چون خم از خونابه‌های دل دهان کف کرده است

با همه افسردگی این گرم‌جوشی تا به کی؟

درد بی‌درمان ز کوشش کی مداوا می‌کند

[...]

فرخی یزدی