گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

مست تو بجز ناله ی جانسوز ندانست

نشناخت گل تازه و نوروز ندانست

مجنون تو هم بر سر خاکستر گلخن

جان داد و بهار چمن افروز ندانست

فردا چکند با جگر سوخته عاشق

[...]

بابافغانی