گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴

 

در بزم چو با عارض پر نور نشیند

صد شمع شبیخون زده از دور نشیند

زخمی که بود بی نمک جور تو در دل

شرمنده تر از مرهم کافور نشیند

گردیده ز یاد نگهی وحشی الفت

[...]

اسیر شهرستانی