گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

هرگز نظر به کام نیالوده‌ایم ما

فارغ نشین حسود که آسوده‌ایم ما

زخم دل شکسته به الماس بسته‌ایم

بر داغ‌های سینه نمک سوده‌ایم ما

آب حیات در نظر و مهر بر دهان

[...]

بابافغانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

در دوزخ و بهشت نیاسوده‌ایم ما

هرجا که بوده‌ایم چنین بوده‌ایم ما

ما را به مدعای غمت آفریده‌اند

عشق ترا چو جامهٔ فرموده‌ایم ما

از خصم انتقام به نرمی توان گرفت

[...]

سلیم تهرانی