گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

از زلف تو تاری نربودم رفتم

وز لعل تو رازی نشنودم رفتم

زنگ غمت از دل نزدودم رفتم

القصه چنان کامده بودم رفتم

جامی