گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

یار می‌آید مرا همواره از هرسو به چشم

آنچنان پیدا که ناپیداست غیر از او به چشم

روی او را پرده پندارست چشم سر ببند

چشم دیگر باز کن تا بنگری آن رو به چشم

چشم خود دیدم که در سودای آن سرو بلند

[...]

صفای اصفهانی