گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۶

 

شکنی شیشه مردم گرو از من گیری

همه شب عهد کنی روز شکستن گیری

شیری و شیرشکن کینه ز خرگوش مکش

قادری که شکنی شیر و تهمتن گیری

ای سلیمان که به فرمانت بود دیو و پری

[...]

مولانا
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۹

 

خواهم که به دل، چو عشق، مسکن گیری

چون روح، مرا قرار در تن گیری

در قید افتم، گرم به خود بگذاری

آزاد شوم، مرا گر از من گیری

قدسی مشهدی