×
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰
عشقم آتش زد به دل، در دیده مسکن کردمش
آستین زد بر چراغم، خانه روشن کردمش
این زمان عطر ریاحین برنمیتابد به باغ
دل که ترتیب دماغ از درد گلخن کردمش
عاجزم در دست دل، کاین شعله عالمفروز
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶
دیدم من از پهلوی دل از بس جفا خون کردمش
وآنگاه در عشق بتان از دیده بیرون کردمش
چون قطرهای نبود نصیب از چشمه وصلت مرا
زین پس من و چشم تری کز گریه جیحون کردمش
هرگز نشد استد مرا از چشمه دل جوش خون
[...]