×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۲
هرکه را از چشم تر اشکی به دامن میچکد
قطره خونی است گویی کز دل من میچکد
تا به سوزن دوستی میدوزم یک چاک دل
صدهزاران قطره خون از چشم سوزن میچکد
برق آه من سبب باشد گر از ابر بهار
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹
همچو شمعم آتش از مژگان به دامن میچکد
اشک در ویرانهام از چشمم روزن میچکد
خویش را کشتم ز شوق دلخراشی عاقبت
خون من از ناخنم چون تیغ دشمن میچکد
آنکه زخمم دوخت، آگه نیستم از حال او
[...]