گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح بهرامشاه

 

این چه بود ای جان که ناگه آتش اندر من زدی

دل ببردی و چو بوبکر ربابی تن زدی

تا مرا دیدی ز خلق از عشق رویت سوخته

سنگ و آهن بودت از دل سنگ بر آهن زدی

قامتم چون لام و نون کردی چو موسی در امید

[...]

سنایی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » صکوک الدلیل » بخش ۱۴ - برهان چهارم

 

بر او تهمت چشم کندن زدی

به اصرار افزودی و تن زدی

یغمای جندقی