گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۴

 

در چشم من است آن رخ رخشنده هنوز

بر یاد من است آن لب پرخنده هنوز

تو سرو جوان فتاده در پای اجل

من پیر به ماتم تو در زنده هنوز

مجد همگر
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

من به خون غرق و لب لعل تو در خنده هنوز

زخم کاری و من از تیغ تو شرمنده هنوز

چه عجب گر بگدازم همه شب بی تو چوشمع

عجب اینست که روز آید و من زنده هنوز

بس گرفتار که در راه وفایت شده خاک

[...]

جامی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

غنچه ی او، نکرده خنده هنوز؛

کشتنیهاش مانده زنده هنوز!

آذر بیگدلی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

رفتی بسر عشق تو پاینده هنوز

از دست غم تو دل پراکنده هنوز

تو جان منی و بی تو ای جان جهان

شرمم بادا که بی توام زنده هنوز

نشاط اصفهانی