گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۸

 

ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد

این غمزده با حال پراکنده نسازد

شیرین دهنش نازده صنع خدایست

ورنه لب مردم ز شکر خنده نسازد

سر تا به قدم جمله هنر دارد و خوبی

[...]

امیرخسرو دهلوی