گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۷

 

حسنت که ذره را مه تابنده میکند

برقی است تا چراغ کرا زنده میکند

من کیستم که لطف تو خواند سگ خودم

مار ا کمال لطف تو شرمنده میکند

خود را بظل عشق رسان کاین همای بخت

[...]

اهلی شیرازی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

رمزی است این که شمع فروزنده می کند

بر حال خویش گریه به ما خنده می کند

نازم به فکر شمع و صفای ضمیر او

روشن چراغ مردهٔ خود زنده می کند

آزاد می کند ز دو کونش نگاه عشق

[...]

سعیدا
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶

 

هر که را که بخت، دیده می‌دهد، در رخ تو بیننده می‌کند

وان که می‌کند سیر صورتت، وصف آفریننده می‌کند

خوی ناخوشش می‌کشد مرا، روی مهوشش زنده می‌کند

یار نازنین هر چه می‌کند، جمله را خوشاینده می‌کند

هر گه از درش خیمه می‌کنم، جامه می‌درم، نعره می‌زنم

[...]

فروغی بسطامی