×
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۲
شمع آمد و گفت: شهر پر خندهٔ ماست
ابر از سر درد نیز گریندهٔ ماست
چون من ز سر راستیی بر پایم
سر میفکنندم که سرافکندهٔ ماست
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
ما گدای در فقریم و فلک بنده ماست
آفتاب آینه اختر تابنده ماست
چرخ را کوکبه کوکب و هنگامه هور
جمع در دایره از نور پراکنده ماست
خضر و الیاس دو سر چشمه سر ازلند
[...]