گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

خاک درت به چشم من از صد چمن به است

باغی خوش است عارضت اما ذقن به است

کوی نو خواهد این دل آواره نی بهشت

مرغ غریب را ز گلستان وطن به است

تنها نه روی نسبت به از گلرخان چین

[...]

کمال خجندی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

از تنگهای شکر ناب آن دهن به است

وز میوه های باغ بهشت آن ذقن به است

از تن قبا بکش که حجابیست بس کثیف

اندام نازکت به ته پیرهن به است

گفتی که شاد زی که نمردی ز هجر من

[...]

جامی