گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

صبحگاهان حله ی سیمین به تن بست آسمان

گوی زرینی به چاک پیرهن بست آسمان

از تباشیر سحر بهر حنوط صبحگاه

لاله ی حمرا به دور نسترن بست آسمان

اشک شد وزفرقت خورشید از چشمش چکید

[...]

سحاب اصفهانی