گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳

 

از بس که جور کرد به دل غم که آشناست

داغم بهشت صحبت مرهم که آشناست

تا طی کنند بی ادبان وادی غرور

بیگانگی نموده به محرم که آشناست

گر آشنا کسی است که اهلیت اش نیست

[...]

عرفی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

دل بد مکن ز همدمی غم که آشناست

وز کاو کاو درد مزن دم که آشناست

تا دل ز من ترانة بیگانگی شنید

رم می‌کند ز سایة محرم که آشناست

بیگانه است شادی و بیگانه دوست عیش

[...]

فیاض لاهیجی