گنجور

عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

این شمع که شب در انجمن می‌خندد

ماند بگلی که در چمن می‌خندد

هر شب که به بالین من آید تا روز

میسوزد و بر گریهٔ من می‌خندد

عبید زاکانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

دیدم گلکی بصد دهان میخندد

گفتم: بطراوت چمن میخندد

گریان گریان، بلبلی از شاخ گلی

گفتا: که نه، بر گریه ی من میخندد

آذر بیگدلی