گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶

 

جانا تو سوز خاطر پر غم ندیده‌ای

چیزی که وهم غم بود آن هم ندیده‌ای

سوز و گداز و درد دل و فقر و مسکنت

ما سال‌ها کشیده، تو یک دم ندیده‌ای

در خوان ناز و بی‌خبری از وصال و هجر

[...]

ناصر بخارایی