گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

بی تو مرا یار کیست جان ستم سوخته؟

در گذر از دل که هست ز آتش غم سوخته

عود و شکر سوختن هر دو بهم عادت است

دارم از آن جان و دل هر دو بهم سوخته

شمع روان روی تست پس من بیدل چرا؟

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۱

 

ای وصالت هر دو عالم سوخته

ای وصالت خان و مانم سوخته

عطار