گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۰

 

تا کیم خاطر آسوده به غم رنجه کنی

جان فرسوده ام از تیغ ستم رنجه کنی

گفته ای کم کنمت رنجه چه رنجی بسیار

رنجش من همه آن ست که کم رنجه کنی

گرچه دیده ست بسی رنج ز چشمم قدمت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

رفتی که دلم ز بار غم رنجه کنی

تا خاطرم از بار ستم رنجه کنی

مشکل که زیم بی تو چو آیی روزی

زنهار به خاک من قدم رنجه کنی

جامی