×
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹
ای هر قدم بخاک رهت بسملی دگر
در خون ز ترکتاز تو هر سو دلی دگر
شب نیست کز فروغ تو ای شمع انجمن
پروانه یی نسوخته در محفلی دگر
صد داغ حیرتم بدل از شمع بزم اوست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴
فارغ تر از دل تو ندیدم دلی دگر
ایزد تو را سرشته ز آب و گلی دگر
گر مرغ سدره را بکشی مایلی که باز
در خاک و خون طپیده شود بسملی دگر
هر مشکلی که عاجزی ما بیان کند
[...]