گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۶

 

خام است شرابی که در او غلغله ای هست

پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست

گل می شکفد از مژه خار مغیلان

تا در قدم گرمروان آبله ای هست

با گل همه شب دست و گریبان وصال است

[...]

صائب تبریزی