گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

اگر عقد می‌فروشت ز شراب حل نسازد

بگذر که حل مشکل به جز از اجل نسازد

به قمار عشق دارم سر پاکبازی اما

به کجاست آن حریفی که ره دغل نسازد

همه چون شهاب ثاقب بگریز از آن مصاحب

[...]

آشفتهٔ شیرازی