گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵

 

رفتی و من ملازم این منزلم هنوز

ز آب مژه به کوی تو پا در گلم هنوز

راندی چو برق محمل خود گرم و من چو ابر

در گریه و فغان ز پی محملم هنوز

بگسست چون زمام شتر رشته حیات

[...]

جامی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

مردم من و محبّت تو در دلم هنوز

تن خاک گشت و بوی وفا در گلم هنوز

طوفان گریه خانۀ عمرم خراب کرد

همسایه در شکنجه دود دلم هنوز

غرق محیط اشکم و از شوق وصل یار

[...]

غبار همدانی