گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است

آیینه ی گل و دل بلبل شکسته است

ساقی ز مومیایی می، می کند درست

گر شیشه ی دلی ز تغافل شکسته است

چون برگ های غنچه که از شاخ سر زند

[...]

سلیم تهرانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

بر سر تو را چو طره کاکل شکسته است

گویی که سنبلی به سر گل شکسته است

بنشسته است ز آب عرق بر رخ گل آب

یا آنکه شیشه دل بلبل شکسته است

زلف است سرنگون ز رخت یا ز نازکی

[...]

قصاب کاشانی