گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۰

 

گلی‌ که‌ کس نشد آیینه‌اش مقابل او من

دری که بست و گشادش گم است سایل او من

چو یأس دادرس سعی نارسای جهانم

دلی‌که زورق طاقت شکست ساحل او من

در این تپشکده بی‌اختیار سعی وفایم

[...]

بیدل دهلوی