گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۳۱

 

هر روز ز دل بر سرِ آتش میباش

خاکِ کفِ پای خلقِ سرکش میباش

هر شب ز جگر نواله درهم میپیچ

درخون میزن نواله و خوش میباش

عطار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

دلا ملازم رندان دردکش می باش

به هر چه می رسد از صاف و درد خوش می باش

مکن تعلق خاطر به نقش صفحه دهر

جریده وار همی زی و ساده وش می باش

خراب ساده عذاران کج کلاهم من

[...]

جامی