گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵۱

 

خراب گشتم و با خویش بس نمی آیم

که هیچ با چو تویی هم نفس نمی آیم

تو تیر می زنی از غمزه و من بیدل

به دیده می خورم و باز پس نمی آیم

مرا مگوی «کجایی » من اینکم، لیکن

[...]

امیرخسرو دهلوی