گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

چنان در سینه آتش عشق آن مست هوس ریزد

که آهم صد نیستان شعله در جیب نفس ریزد

بود هر ذره ام گنجینهٔ راز سیه چشمی

پس از مردن غبار سرمه در کام جرس ریزد

زبس لبریز کلفت گشته ام از هجر رخساری

[...]

جویای تبریزی