گنجور

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم

ز بس که داد زدیم آی دزد خسته شدیم

ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش

به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم

خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

یک عمر به بند آز پا بسته شدیم

بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم

اینک پی مرگ ناگهانیم دوان

از بسکه ز دست زندگی خسته شدیم

فرخی یزدی