گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل

رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل

دل ز شوق می لعل توچو خون شد مپسند

پشتم از بار غم هجر تو بشکست، مهل

باز می‌بینم همدست رقیبان شده‌ای

[...]

اوحدی