گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

شد زلزله یی، که نیست شد هست زمین

بس سرو روان که گشت پابست زمین

مردم بفغان آمده از دور سپهر

من خاک بسر میکنم از دست زمین

آذر بیگدلی