×
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰
تا تو ناز فروتران نکشی
مرا تو را لاف برتری نرسد
چون کسی زیر بار بر تو نیست
بر سر اوت سروری نرسد
ور عطا بخشی ور زنی بر سر
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
چه شود که اهل جهان به کسی ز تف غم او شرری نرسد
که به سوز دل پر از آتش ما رسد او جز او دگری نرسد
نروم به چه سان ز ولایت تو ز جفای برون ز نهایت تو
که ز گوشه چشم عنایت تو من غمزده را نظری نرسد
به حَدیقه وصل تو پیر و جوان همه را شده خون ز دو دیده روان
[...]