گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰۶

 

نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد

نه ز همصحبتی ما ضرری برخیزد

مهر زن بر لب افسوس که سامان جهان

آنقدر نیست که آه از جگری برخیزد

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند

[...]

صائب تبریزی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

دل من چون به هوای سفری برخیزد

مشت خاکی است که از رهگذری برخیزد

می‌شود دام هوا بهر گرفتاری او

زآشیانم اگر افتاده پری برخیزد

بر زمین چون گذری گوشه چشمی می‌دار

[...]

قصاب کاشانی