گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۲

 

ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم

مباد از بستر مخمل رباید خواب خرگوشم

شنیدن شد دلیل اینقدر بی‌صرفه‌ گوییها

زبان هم لال می‌گردید اگر می‌بود کر گوشم

حدیث عشق سر کن ‌گر علاج غفلتم خواهی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۳

 

ندانم مژده آواز پای کیست در گوشم

که از شور تپیدنهای دل گردید کر گوشم

حدیث لعلت از شور جهانم بیخبر دارد

گران شد چون صدف آخر به آب این ‌گهر گوشم

به‌ گلشن بی‌ تو می‌لرزم به خویش از نوحهٔ بلبل

[...]

بیدل دهلوی