گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۴

 

مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید

نسیمی از سر آن زلف تازه تر نرسید

کدام دیده خونبار شد عنانگیرش؟

که دور مانده من هیچ از آن سفر نرسید

زبان ز پرسش آیندگانم آبله شد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

تا دل غم جان داشت بدلبر نرسید

تا خاک نگشت سر بدان در نرسید

هرگز بگهر دست شناور نرسد

تا غرقه نشد کسی بگوهر نرسید

اهلی شیرازی