گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

چو یار زلف معنبر نبندد و نگشاید

نقاب شب ز مه و خور نبندد و نگشاید

چه تاب سیمبرم را رو ای صبا و بگویش

که دمبدم کمر زر نبندد و نگشاید

خجل ز عطر فروشم به دو زلف وی آن به

[...]

جامی