گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۷

 

کوه در بادیه شوق کمر می‌بندد

خاک چون آب روان بار سفر می‌بندد

نیست از فوطه‌ربایان جهان پروایش

موی ژولیده خود هرکه به سر می‌بندد

ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۹

 

باز بی‌تابی‌ام احرام چه در می‌بندد

کز غبارم نفس صبح ‌کمر می‌بندد

فکر جولان‌ همه تشویش عبارت‌ سازی‌ ست

فطرت آبله مضمون دگر می‌بندد

غیر دل‌ گوشهٔ امنی‌ که توان یافت‌ کجاست

[...]

بیدل دهلوی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

دشمن پی دشمنی کمر می‌بندد

بیگانه ره نفع و ضرر می‌بندد

گر دعوی دوستی کند دولت روس

کی دوست به روی دوست در می‌بندد

فرخی یزدی