گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

گفتم ازهجر توخونین جگرم گفت چه باک

گفتم از زلف تو آشفته ترم گفت چه باک

گفتم آن دل که ز دستم به اسیری بردی

روزگاری است کز او بی خبرم گفت چه باک

گفتمش دل زغمت خون شدو پیوسته همی

[...]

بلند اقبال